روستایی نیمه ایرانی- نیمه اروپایی

پاتوقی برای دانشجویان شهرسازی

با سلام به جمع ما خوش آمدید این تارنما بهانه ای برای جمع بودن ماست لحظه های خوب و مفیدی را سپری کنید مدیریت وبگاه سیمای شهر
:: پروفایل مدیر وبلاگ
جهت اطلاع از تنظیمات و ویــــرایش این قالب اینجا را کلیک کنید.

.:: کلیک کنید ::.
 
روستایی نیمه ایرانی- نیمه اروپایی
نویسنده : رستمی پاکان
تاریخ : 26 / 5 / 1391


هم *ایرانی*اند هم اروپایی، هم فارسی می*دانند هم تركی؛ صورتشان هم شبیه آریایی*هاست، هم شبیه گلادیاتورها و وایكینگ*ها، قدشان بلند است و مهربانی*شان همچون محبت مردم ایل به مهمان*ها. مسلمان شیعه*اند، كارشان دامداری و كشاورزی؛ به سبك همه روستاییان، مرغ و خروس و غاز هم نگه می*دارند؛ بعضی زن*ها كه هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشان نان می*پزند و در مشك، دوغ و كره می*گیرند و پنیر و ماست می*بندند.
روستای زرگر

این مردم اما یك راز دارند، یك نكته مبهم تاریخی كه مرموزشان می*كند. مردم روستای «زرگر» زبان مادری*شان «رومانو» است؛ به زبانشان زرگری هم می*گویند، اما نه از آن زرگری*هایی كه بعد از هر حرف، «ز» می*گذارند و زبانشان می*شود «دزرزوز». داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است. زرگری*ها خودشان هم دقیقا نمی*دانند متعلق به كجای جهان هستند و چه شد كه به ایران آمدند و شدند رومانوی شیعه كشاورز ایرانی كه به زبان تركی هم مسلط است.



قدیمی*های روستا یادشان است كه در زمان جوانی*شان پیرمردی در زرگر بود كه تمام حساب و كتاب*هایش را به زبان روسی می*نوشت، اما بعد از مرگ او نوشتن به زبان روسی ورافتاد؛ حالا این مردم همه*شان به زبان رومانو حرف می*زنند و به لاتین می*نویسند.


مسافرانی از فرانسه و انگلیس

بچه*های تحصیلكرده زرگر چند سال پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر كردند و از تمام مردم دنیا خواستند كه اگر این لغات را می*شناسند به ایران بیایند. چند ماه بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی كه شادی*كنان، ساز و دهل می*زدند از این*كه همزبان*هایشان را در ایران پیدا كرده*اند دست از پا نمی*شناختند. زرگری*ها می*گویند این سه مرد از تجار بزرگ كشورشان بودند كه ایتام زیادی را حمایت می*كردند و اهل كار خیر بودند؛ اما تعجب می*كردند از این*كه زرگرهای ایران، زبان رومانو را با زبان فارسی و تركی آنچنان آمیخته*اند كه اصالت زبان به آن شكل كه در اروپا تلفظ می*شود از بین رفته است. رومانوهای اروپایی متعجب بودند از این*كه چرا رومانوهای ایران مثل 18 هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشكیلات ندارند و در نشست سالانه آنها در تركیه حضور ندارند و آواره و بی*سروسامانند.


افسانه*ها می*گوید مردم روستای زرگر از بقایای كولی*های اروپا هستند، اما چون ماهیت این افسانه*ها روشن نیست، زرگرها خودشان را ایرانی می*دانند؛ هرچند به زبان رومانو سخن می*گویند
آوای آواره

رومانوها حتی آنها كه تشكیلات منظمی دارند، آواره*اند. این مردم معلوم نیست كه از چه سرزمینی آمده*اند و چه اتفاقی افتاد كه در جهان پراكنده شدند. «سرهنگ» از بقیه مردم آبادی به تاریخچه رومانوها مسلط*تر است. او خودش در زمان جنگ ایران و عراق، چند بی*سیم*چی زرگر داشت كه پیام*های بسیار مهم را به آنها می*سپرد تا عراقی*ها از آن سردرنیاورند؛ كه سر هم در نمی*آوردند و عاقبت نیز نفهمیدند كه این زبان چه زبانی است. سرهنگ می*گوید هیچ*كس غیر از زرگرها از زبان رومانو سردر نمی*آورد و هیچ*كس مطمئن نیست این مردم از چه آب و خاكی ریشه گرفته*اند؛ اما روایتی هست كه می*گوید رومانوها طایفه*ای هستند كه قرن*ها پیش از مرزهای شمال ایران وارد شده*اند و چون زندگی عشایری داشته*اند در بخش*های مختلف ایران پخش شده*اند و بتدریج یكجانشین شده*اند و كشاورزی و دامداری را پیشه خود كرده*اند.

روایتی دیگر اما می*گوید رومانوها اصالتا ایرانی*اند و به خاطر شجاعتشان، جزو سربازان قزلباش شاه*عباس صفوی بوده*اند. عده*ای نیز معتقدند چون زرگرها جنگجو و دلیرند هیچ وقت با حكومت*های وقت، سرسازش نداشته*اند و برای این*كه حكومت*ها از خطرشان مصون باشند آنها را در دنیا پخش كرده*اند؛ هر چند این عده نمی*گویند كه چه حكومتی، در چه زمانی و از كدام سرزمین چنین تصمیمی گرفته است.

برای همین زرگرها همیشه دو به شك زندگی می*كنند؛ آنها گاه خودشان را مردمانی از كشور رومانی می*دانند و گاه از یونان و گاه زبان رومانو را ملاك قرار می*دهند تا بگویند ریشه در كشور ایتالیا دارند. معتقدان به این روایت می*گویند كه در جنگ ایران و روم، 200 نفر از رومانوها به دست پادشاه ایران اسیر شدند، اما چون اندام*های ورزیده و قوی داشتند مورد عفو پادشاه قرار گرفتند و در نزدیكی قزوین ساكن شدند.


آیرانه سی، قمیل و فاملا

اگر مهمان عزیز كرده باشی، زرگرها در بدو ورود برایت «آیرانه سی» می*آورند. آیرانه سی یعنی دوغ آن*هم دوغی خنك*شده با تكه*های یخ كه یك قاشق غذاخوری پُر رویش كره است و هر مهمانی نصیبش نمی*شود.

وقتی زرگرها به زبان رومانو با هم حرف می*زنند فردی كه شنونده است، حتی كلمات را هم تشخیص نمی*دهد چه رسد به معنی*شان؛ اما اینها كه مردمی با محبت مردمان ایل*اند سرعت حرف*زدنشان را كم می*كنند و شمرده شمرده كلمات را ادا می*كنند تا غیر رومانو*ها هم چیزی بفهمند. «قمیل» همان «كمل» انگلیسی*ها و شتر ما فارسی زبان*هاست كه زرگرها «ك» آن را «ق» تلفظ می*كنند. «فاملا» هم همان «فمیلی» انگلیسی زبان*هاست كه ما به آن خانواده می*گوییم. «پپری» و «سمنتی» هم می*شود ادویه و فلفل و سیمان كه دیكته و تلفظش شباهت زیادی به كلمات انگلیسی دارد. زرگرها زبانشان را هم به حروف لاتین می*نویسند؛ شاید برای همین است كه اصرار دارند بگویند اجدادشان مردمی از مردمان رم بوده*اند.


وقتی مراسم عروسی در روستا به پاست، بازار عاشق كتاب، داغ است. زرگرها با این*كه آداب ازدواج و زندگی و لباس پوشیدنشان شباهت زیادی به تهران پیدا كرده، اما با این حال، عاشق كتاب و ضربه*های مضرابش بر چوگور و داستان*های عاشقانه*اش را به همه برنامه*های سرگرم*كننده مرسوم در مراسم ازدواج ترجیح می*دهند
عاشق كتاب و چوگور

مضراب بر تارهای «چوگور» زخم می*زند و «عاشق كتاب»، داستان «كَرَم و اصلی» را می*خواند. كَرَم، عاشق اصلیِ ارمنی است، اما پدر اصلی به وصلت با مسلمان رضایت نمی*دهد. اما كَرم و اصلی، واله و شیدایند پس راهی نیست جز این*كه سوزانده شوند. حاكم شهر اینها ولی مسلمان است پس دلش با سوزاندن عشاق نیست برای همین دو مجسمه به شكل عاشق و معشوق درست می*كنند و مقابل چشم همه مردم شهر، آن دو را می*سوزانند، در حالی كه كَرم و اصلی با هم در شهری دیگر پیمان زناشویی می*بندند.

عاشق كتاب، زخمه*های مضراب بر چوگور را شدیدتر می*كند و با تحریرهای تُركی*اش، سوز شیرین داستان را در فضا می*پاشد؛ اتاق از نغمه*های عاشقانه پُر است. «مش كتاب» كلاه پوستی*اش را می*خواهد تا عاشقانه*ای دیگر بخواند؛ «قریب و شاه صنم».

قریب در خواب، دو انگشتش را بالا می*گیرد و از لای آن دختری در تفلیس را می*بیند كه پری صورت است، شاه صنم نیز در تفلیس خواب می*بیند كه در لای دو انگشتش پسری نمایان است، پری وش در شهر تبریز؛ هر دو در یك زمان. قریب از خواب می*پرد و همان صبح عزم تفلیس می*كند و شاه صنم از دمادم صبح، پای دروازه شهر به انتظار قریب می*نشیند. عاشق كتاب، به اینجا كه می*رسد مدهوش است؛ تارهای چوگور، از زخمه*های او جنون گرفته*اند و روستاییان جمع شده اطرافش از حظ شنیدن داستان، سرمی*جنبانند. او تنها نوازنده چوگور در بین زرگرهاست كه حرفه*اش عاشقی*خوانی است، البته اگر یلدای هفت ساله و چند جوانی را كه برای تفریح، چوگور می*نوازند را جدا كنیم.

وقتی مراسم عروسی در روستا به پاست، بازار عاشق كتاب، داغ است. زرگرها با این*كه آداب ازدواج و زندگی و لباس پوشیدنشان شباهت زیادی به تهران پیدا كرده، اما با این حال، عاشق كتاب و ضربه*های مضرابش بر چوگور و داستان*های عاشقانه*اش را به همه برنامه*های سرگرم*كننده مرسوم در مراسم ازدواج ترجیح می*دهند.

وقتی او می*خواند و می*نوازد همه روی زمین می*نشینند و زانوها را در بغل می*گیرند و محو داستان*های عاشقانه تركی*اش می*شوند چون زرگرها باور دارند كه این عشق است كه موجودات را به حركت وا می*دارد.


وفاداری به خانواده، عشق به وطن

زنی كه شوهرش می*میرد هرگز ازدواج نمی*كند، مردی نیز كه همسر دارد هرگز به سراغ زنی دیگر نمی*رود و اگر كسی خلاف كند، از روستا طرد می*شود یعنی اگر چه جسمش در روستاست، اما كسی اعتنایی به او نمی*كند.

این رسم زرگرهاست كه مردمش خیلی روی آن تعصب دارند. آنها نه اهل طلاق*اند و نه اهل بی*وفایی و خیانت؛ این هم یك رسم برآمده از ایل است.

در زرگر زیاد اتفاق افتاده كه زنی شوهرش را در جوانی از دست بدهد و چند بچه قد و نیم*قد یتیم برایش بماند، اما این زن*ها هیچ وقت به فكر ازدواج دوباره نمی*افتند و به پای بچه*هایی می*نشینند كه از شوهر به جا مانده*اند؛ شاید برای این*كه می*دانند تعصبات زندگی ایلی نمی*گذارد آنها تنها و بی*كس بمانند. مردهای زرگر هم برای ازدواج مجدد و چند همسری، مثل مردهای دیگر دنیا، توجیه نمی*آورند و زیركی نمی*كنند چون زرگر بودن به آنها، وفاداری را دیكته می*كند. با این*كه جوان*های زرگر از لباس پوشیدن و آب و رنگ زندگی تهرانی*ها تقلید می*كنند، اما عقایدشان هنوز زرگری است. آنها به باورهای قومی*شان احترام می*گذارند و با این*كه كمتر از گذشته با هم*روستاییان*شان وصلت می*كنند، اما از زبان و خط و اصالتشان همچنان دفاع می*كنند.

سرهنگ می*گوید جوان*های زرگر چون از بیماری*های ارثی و مادرزادی می*ترسند كمتر با دختران و پسران هم روستا ازدواج می*كنند، اما حتی وقتی با غریبه*ها وصلت می*كنند باز هم از زبان رومانو حفاظت كرده و نسل به نسل منتقلش می*كنند. افتخار سرهنگ به این است كه زرگر تنها روستای رومانوزبان ایران است كه زبان زرگری را زنده نگه داشته و سرنوشتش مثل نسل فراموش شده رومانوها در شهریار، قوچان، بیله*سوار و خوی نشده است.

با این*كه افسانه*ها، زرگرها را به سرزمین*های دور و نزدیك نسبت می*دهد و آنها را به نقاطی از اروپا مربوط می*كند، اما با این حال آنها عاشق ایرانند و خودشان را ایرانی می*دانند. (حتما رمز ماندگاری آنها نیز همین است).

اگر چه آنها صورتشان هم شبیه آریایی*هاست و هم شبیه گلادیاتورها و وایكینگ*ها، ولی آنها هر جا كه باشند با همان خط لاتین*شان می*نویسند: meen iranisom (من ایرانی هستم)، kato dayatar oyolom (اینجا از مادر متولد شدم) و irani boot manga (و كشورم را دوست دارم )


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: موضوعات جالب، ،
 

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 82
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 110
بازدید ماه : 427
بازدید کل : 39688
تعداد مطالب : 230
تعداد نظرات : 673
تعداد آنلاین : 1